خدا کیست چیست کجاست


20 برهان برای اثبات وجود خدا


مطلبی که خیلی وقته دنبالش بودم و این مطلب سوال خیلیاست

و حتی بعضیا تا آخر عمرشون به جواب این سوالات نمیرسند و
در واقع بزرگترین سوال بشر از لحظه ای که قدرت تفکر پیدا میکند تا دم مرگ است و
در این مطلب به زیبایی با برهان های مختلف 20 گانه و
در هر برهان با پرسش و پاسخی جذاب وجود خدا را توضیح میدهد
امیدوارم این مطلب برسد به دست میلیاردها آتئیست (خداناباور) جهان که بدون اعتقاد به خدا زندگی میکنند و
از نعمت بندگی و داشتن خالق و خدایی اینچنین قدرتمند و مهربان محروم هستند
در همین کشور خودمون هم کم خداناباور نداریم پس بخاطر خدا و برای کمک به این عزیزان

صمیمانه خواهش میکنم این مطلب رو در حد توان در وبلاگها و
پیجهای اجتماعی و گروهها و کانال ها و سایتهای خود نشر دهید

با احترام خادم وبلاگ و کانال عشق فقط خدا


در این نوشتار شما می‌توانید برهان‌های مختلفی را برای اثبات وجود خدا ببینید.


و ما برای شمایی که خواننده‌ی این نوشتار هستید، یک جاذبه‌ی اولیه ایجاد می‌کنیم.


ما می‌دانیم که بسیاری از افراد، هم مؤمنان و هم غیرمومنان،

شک دارند که وجود خدا را بتوان اثبات کرد یا حتی در مورد آن بحث کرد.

شاید شما هم یکی از آن‌ها باشید.

در واقع ممکن است شما دیدگاه نسبتا مشخصی داشته باشید

بدین مضمون که در مورد این موضوع نمی‌توان بحث کرد.

اما هیچکس نمی‌تواند به طور منطقی تردید کند که

توجه به این برهان‌ها جای خود را در هر کتابی که درباره‌ی دفاعیات دینی است، دارد.

بسیاری از آدم‌ها معتقد بوده‌اند که چنین استدلال‌هایی ممکن هستند و

این‌که برخی از آن‌ها واقعا قابل قبول هستند.


آن‌ها همچنین معتقد بودند که یک استدلال منطقی

برای

اثبات وجود خدا نخستین گام مهم برای باز کردن ذهن به امکان وجود ایمان است

– و برای از بین بردن برخی از موانع،

که مانع از پذیرفتن ایده‌ی وحی الهی از سوی آدم‌ها می‌شود.

و در این مورد آن‌ها یک منظور واقعی دارند.



۲۰ برهان برای اثبات وجود خدا




فرض کنید بهترین و صادقانه‌ترین تفکر ما در مورد طبیعت چیزها سبب شد که

 ما جهان مادی را خودبسنده و غیرمعلول ببینیم؛

 و شکل آن را به عنوان نتیجه‌ای از حرکات تصادفی، بدون هیچ برنامه یا هدفی ببینیم.


در این صورت آیا شما پس از مطالعه‌ی یک کتاب باستانی که می‌گوید الهه‌ی عشق وجود دارد یا این‌که آسمان‌ها جلال و شکوه او را اعلام می‌کنند، تحت تاثیر قرار می‌گیرید؟ آیا می-خواهید که این پیام را جدی بگیرید؟ به احتمال زیاد شما خودتان را از جدی گرفتن هر چیزی که ادعا می‌کند نشانی از خالق است، معاف می‌کنید. چنان‌چه شخصی می‌گوید: من نمی‌توانم باور کنم که ما فرزندان

خدا هستیم، زیرا نمی‌توانم باور کنم کسی وجود داشته باشد که ما را به فرزندی قبول کند.


استدلال‌های ارائه شده در این نوشتار سعی در بسط و شرح همین نوع افق تنگ و محدود دارد. آن‌ها تلاش‌هایی هستند برای این‌که ما را با کمبودهای جدی آن‌چه محدود و متناهی است روبه‌رو کنند و ذهن‌مان را به سطحی فراتر از آن برسانند. اگر آن‌ها در این کار موفق شوند – و ما می‌توانیم از روی تجربه بگوئیم که برخی از استدلال‌ها روی بسیاری از افراد تاثیرگذار هستند- در واقع می‌توانند از ارزش بسیار بالایی برخوردار باشند.


شاید شما احساس نکنید که آن‌ها به طور خاصی برای شما ارزشمند هستند. ممکن است شما این سعادت را داشته باشید که حضور خداوند را به طور روشن و واضحی در وجود خود احساس کنید؛ و این چیزی است که به خاطرش باید به شدت سپاسگزار باشید. اما بدان معنا نیست که شما هیچ تعهدی برای تعمق و ژرف‌اندیشی نسبت به این استدلال‌ها ندارید. چرا که بسیاری از آدم‌ها بدین شیوه، به سعادت نرسیده‌اند. و این استدلال‌ها برای آن‌ها یا دست کم برخی از آن‌ها طراحی شده‌اند تا همان کمکی را که واقعا نیاز دارند، به آن‌ها برسانند. حتی ممکن است از شما درخواست شود که یاری برسانید.


علاوه بر این، آیا هر کدام از ما چنان‌چه ادعا می‌کنیم واقعا نیاز ناچیزی به چنین کمکی داریم؟

مطمئنا در بیشتر ما، شک و تردیدهایی وجود دارد. بخشی از ما بر این اعتقادیم که هیچ چیز در نهایت فراتر از آن‌چه که می‌توانیم ببینیم و لمس کنیم، وجود ندارد؛ بخشی دیگر به دنبال دلایلی هستیم، فراتر از اطمینانی که کتاب‌های مقدس به ما می‌دهند، تا باور کنیم چیزهای دیگری نیز وجود دارند.


ما قصد نداریم ادعاهای هیجان‌انگیزی برای اثبات وجود خدا ارائه کنیم

یا این‌که بخواهیم”یک دلیل خوب” را با اثبات علمی” اشتباه بگیریم.

اما معتقدیم که آدم‌های زیادی وجود دارند که

بیش‌تر از آن‌که تمایلی به پذیرفتن کمکی که این شواهد ارائه می‌دهند، داشته باشند، به آن نیاز دارند.


کلامی در رابطه با سازمان‌دهی برهان‌ها:

ما آن‌ها را به دو گروه اصلی تقسیم کردیم:

آن‌هایی که داده‌های خود را از بیرون برهان علیت می‌گیرند و آن‌هایی که داده‌های خود را از درون استدلال‌های روانشناختی می‌گیرند. گروه برهان‌های علیت با نسخه‌های ما از براهین پنج­گانه­‌ی” معروف آکویناس آغاز می‌شود. این‌ها ساده‌ترین برهان‌ها نیستند و بنابراین برای بسیاری از آدم‌ها قانع‌کننده نیستند. ترتیب برهان‌های ارائه شده از موثرترین تا کم‌تاثیرترین نیست. نخستین استدلال، به ویژه، کاملا انتزاعی و دشوار است.


همه‌ی برهان‌ها به یک اندازه اثبات‌کننده نیستند. مثلا یکی از آن ها ،شرط­بندی پاسکال ِ، استدلالی برای اثبات وجود خدا نیست، بلکه فقط استدلالی است برای این‌که به خدا به عنوان یک شرط‌‌بند” ایمان داشته باشیم.


و استدلال دیگری ، براهین وجودی، که ما اساسا آن را ناقص به حساب می‌آوریم؛ با این حال آن را نیز ذکر کردیم، چرا که بسیار مشهور و تاثیرگذار است و با فرمول‌های جدید ممکن است نجات بیابد. دیگر استدلال‌ها (استدلالی از معجزه‌ها، استدلالی از تجربه‌ی مذهبی و استدلال توسل به اکثریت) فقط احتمال قوی را ادعا می‌کنند، و هیچ‌گونه یقینی ارائه نمی‌دهند.



ما آن‌ها را نیز در نوشتار حاضر گنجانده‌ایم، زیرا بخش مهمی از یک مورد مرکب را تشکیل می‌دهد. ما معتقدیم که تنها بعضی از این برهان‌ها که به صورت جداگانه و مجزا مورد توجه قرار می‌گیرند، وجود موجودی را نشان می‌دهند که دارای ویژگی‌هایی است که فقط خدا می‌تواند داشته باشد (هیچ استدلالی تمام صفات الهی را ثابت نمی‌کند)؛ اما همه‌ی بیست استدلال با هم، مانند تار و پودهای یک پارچه، یک مورد بسیار قوی را می‌سازند. در ادامه ۲۰ بهترین اثبات وجود خدا آمده است:


اثبات وجود خدا ۱:

برهان تغییر

دنیای مادی که ما می‌شناسیم دنیای تغییر است. فلان شخص ۱۷۰ سانت قد دارد، اما همیشه قدش این‌قدر نبوده‌است. درخت بلوط در ابتدا نهالی کوچک بوده‌است. وقتی چیزی به یک حالت مشخصی مانند بلوغ می‌رسد، آن حالت نمی‌تواند خود را به وجود بیاورد. زیرا تا زمانی که به آن حالت مشخص نرسیده باشد، هنوز وجود ندارد و اگر هنوز وجود نداشته باشد، نمی‌تواند چیزی را ایجاد کند.

برای چیزی که تغییر می‌کند، اگر چه می‌تواند آن چیزی باشد که در آینده خواهد بود، اما هنوز آن چیزی که قرار است باشد نیست. در واقع درحال‌حاضر در حالت فعلی‌اش وجود دارد (نهال)؛ و در واقع در حالت دیگری نیز وجود خواهد داشت (درخت بلوط بزرگ). اما درحال‌حاضر در آن حالت نیست. فقط ظرفیت رسیدن به آن حالت (تبدیل شدن به یک درخت بزرگ) را دارد.

حالا یک سوال:

برای توضیح این تغییر، آیا می‌توانیم فقط چیزی که در حال تغییر است را در نظر بگیریم یا باید چیزهای دیگر را نیز شامل این جریان کنیم؟ بدیهی است، چیزهای دیگری نیز باید شامل شوند. هیچ چیز نمی‌تواند آن‌چه را که ندارد، به خود بدهد و چیزی که تغییر می‌کند نمی‌تواند همین حالا چیزی را که در آینده خواهد داشت، داشته باشد. نتیجه‌ی تغییر در واقع قبل از بروز تغییر نمی-تواند وجود داشته باشد. چیزی که در حال تغییر است تنها با ظرفیت تغییر آغاز می‌شود، اما چیزهای دیگری نیز باید تاثیر خود را بگذارند، تا این ظرفیت صورت واقعی به خود بگیرد. در غیر این صورت هیچ تغییری رخ نخواهد داد.

هیچ چیزی به خودیِ خود تغییر نمی‌کند. چیزهایی که حرکت می‌کنند مانند بدن حیوانات، با تمایل یا اراده‌ی خودشان حرکت می-کنند- چیزی ورای مولکول صرف. و هنگامی که حیوان یا انسان بمیرد، مولکول‌ها باقی می‌مانند، اما بدن دیگر حرکت نمی‌کند، زیرا دیگر میل یا اراده‌ای برای حرکت وجود ندارد.

حالا یک سوال دیگر:

آیا چیزهای دیگر در خارج از چیزی که در حال تغییر است، نیز تغییر می‌کنند؟ آیا حرکت‌کننده‌های آن نیز حرکت می‌کنند؟ اگر چنین است، همه‌ی آن‌ها درحال‌حاضر نیازمند تاثیر پذیرفتن از سوی چیزهای دیگر هستند، یا در غیر این صورت دیگر نمی‌توانند تغییر کنند. مهم نیست چند چیز در این مجموعه وجود دارد، به هر روی هر چیزی نیاز به چیزی خارج از خود برای تحقق بخشیدن به توان بالقوه‌ی خود برای تغییر دارد.

جهان مجموع کل این چیزهای در حال حرکت است، هرچند چیزهای زیادی وجود دارد. تمام جهان در حال تغییر است. اما ما قبلا دیده‌ایم که رخ دادن تغییر در هر موجودی نیازمند یک نیروی بیرونی است. بنابراین، نیروهایی در خارج (علاوه بر) از جهان وجود دارد، وجودی حقیقی که نسبت به این جهان برتری دارد. این یکی از چیزهایی است که به معنای خدا” است.

به طور خلاصه، اگر چیزی در خارج از جهان مادی وجود نداشته باشد، هیچ چیزی وجود ندارد که بتواند جهان را تغییر دهد. اما جهان تغییر می‌کند. بنابراین چیزی علاوه بر جهان مادی باید وجود داشته باشد. اما جهان مجموع کل ماده، فضا و زمان است. این سه چیز به یکدیگر وابسته هستند. بنابراین این وجود، ” خارج از جهان، خارج از ماده، فضا و زمان است، و چیزی نیست که تغییر کند؛ بلکه یک منبع تغییر بدون تغییر است.

اثبات وجود خدا ۲:

برهان علیت منطقی و موثر


ما درک می‌کنیم که بعضی چیزها باعث به وجود آمدن چیزهای دیگری می‌شوند (شروع موجودیت، ادامه‌ی موجودیت یا هر دو). به عنوان مثال، مردی که پیانو می‌نوازد، خالق موزیکی است که ما می‌شنویم. اگر او دست از نواختن بردارد، موسیقی هم متوقف می‌شود.

حالا از خودتان بپرسید:

آیا همه چیز توسط چیزهای دیگر به وجود می‌آیند؟ فرض کنید همین‌طور است. یعنی فرض کنید هیچ موجود غیرمعلولی، هیچ خدایی وجود ندارد. پس هیچ چیز نمی‌تواند وجود داشته باشد. به یاد داشته باشید، بر اساس فرضیه‌ی نبود خداوند، هر چیزی برای وجود داشتن، به یک دلیل فعلی در خارج از خود نیاز دارد. بنابراین درحال‌حاضر، همه چیز، از جمله همه‌ی چیزهایی که سبب ایجاد چیزها می‌شوند، به یک علت نیاز دارند. آن‌ها فقط در صورتی می‌توانند سبب وجود چیزی شوند که چیزی سبب وجود آن‌ها شود. بنابراین هر چیزی که وجود دارد، بر اساس این فرضیه، برای به وجود آمدن باید معلول باشد.

اما معلول چه چیزی؟ فراتر از هر چه که هست، ممکن است هیچ چیز نباشد…. اما این ابزورد (بی‌معنا) به نظر می‌رسد: همه‌ی واقعیت‌ها وابسته هستند، اما وابسته به هیچ چیز! این فرضیه که همه‌ی موجودات معلول هستند، و وجود غیرمعلول وجود ندارد، نامعقول است. بنابراین باید چیزی غیرمعلول وجود داشته باشد، چیزی که همه‌ی چیزهایی که به علتی کافی برای به وجو آمدن نیاز دارند، به آن وابسته هستند.

هستی (بودش و وجود داشتن) مانند هدیه‌ای است که از علت به معلول داده شده است.

اگر کسی وجود دارد که این هدیه را دریافت نکرده‌است، هدیه نمی‌تواند به زنجیره‌ی گیرنده‌ها منتقل شود، هر چه‌قدر که زنجیره بلند یا کوتاه باشد. اگر همه باید یک کتاب خاص را قرض بگیرند، اما هیچ‌کس در واقع آن را ندارد، پس هیچ کس هرگز آن را دریافت نمی‌کند. اگر هیچ خدایی که بر اساس طبیعت ابدی خودش به وجود آمده‌، وجود نداشته باشد، پس هدیه‌ی هستی نمی‌تواند به زنجیره‌ای از موجودات منتقل شود و ما هرگز نمی‌توانیم آن را دریافت کنیم. اما ما آن را دریافت می‌کنیم؛ ما وجود داریم بنابراین باید یک خدا وجود داشته باشد: یک وجود بی‌قید و شرط که مانند ما و مانند هر پیوند دیگری در زنجیره‌ی گیرندگان نیازی به دریافت هدیه ندارد.


سوال ۱: چرا ما به یک علت غیرمعلول نیاز داریم؟ چرا نباید یک مجموعه‌ی بی‌پایان از چیزهایی که به طور متقابل موجودیت یکدیگر را سبب می‌شوند، وجود داشته باشد؟

پاسخ: این یک فرضیه‌ی جذاب است. به یک آدم مست مجرد فکر کنید. او احتمالا نمی‌تواند به تنهایی بایستد. اما گروهی از مست‌ها، که همه‌ی آن‌ها از یکدیگر حمایت می‌کنند، ممکن است بتوانند بایستند. اما توجه داشته باشید که: اگر چند آدم مست داشته باشیم، و یک زمین ثابت زیر پای‌شان، می‌توانیم درک کنیم که چگونه می‌توانند سکندری خوردن‌های یکدیگر را کنترل کنند و چگونه گروهی از آن‌ها با هم می‌توانند (نسبتا) راست بایستند. اگر زمین از آن‌ها حمایت نمی‌کرد، ما نمی‌توانستیم سرپا ایستادن آن‌ها درک کنیم – اگر، مثلا، همه‌ی آنها چندین متر بالاتر از آن آویزان بودند. و البته، اگر هیچ مستی وجود نداشت، هیچ چیز هم برای فهمیدن وجود نداشت.


این جریان ما را به استدلال‌مان می‌رساند. چیزها برای این‌که به طور متقابل وابسته باشند، باید وجود داشته باشند؛ آن‌ها نمی‌توانند برای تمام موجودیت‌شان به یکدیگر متکی باشند، زیرا در این صورت باید به طور همزمان، علت و معلول یکدیگر باشند. الف علت ب است، ب علت پ و پ علت الف است. این رابطه بی‌معنا است.


این استدلال در تلاش است نشان دهد که چرا دنیای علی و معلولی ایجاد می‌شود یا می‌تواند وجود داشته باشد. و به سادگی اشاره می‌کند: اگر فلان چیز تنها در صورتی می‌تواند وجود داشته باشد که چیز دیگری آن را به وجود بیاورد، پس باید چیزی وجود داشته باشد که موجودیت‌اش هدیه نیست. در غیر این صورت در عین حال که هر چیزی باید موجودیت خود را دریافت کند، اما هیچ چیز (علاوه بر همه چیز”) وجود ندارد که این موجودیت را به آن بدهد. و این بدان معناست که هیچ چیز در واقع نمی‌تواند وجود داشته باشد.


سوال ۲: چرا مجموعه‌ای بی‌پایان از علت و معلول که ریشه در گذشته دارند، وجود نداشته باشد؟ در این صورت همه چیز واقعی می‌شد و واقعا وجود می‌داشت – حتی اگر علت آن دیگر وجود نداشت.


پاسخ: اول، اگر استدلال کلام (استدلال شماره‌ی ۶) درست باشد، مجموعه‌ای بی‌پایان از علت‌هایی که ریشه در گذشته دارند، وجود نخواهد داشت. اما فرض کنید چنین مجموعه‌ای می‌تواند وجود داشته باشد. این استدلال در مورد گذشته نیست و تاثیر خود را خواهد داشت خواه گذشته متناهی باشد و خواه لامتناهی. این استدلال مربوط است به آن‌چه درحال‌حاضر وجود دارد.

حتی شما در هنگام خواندن این مطلب، به چیزهای دیگری وابسته هستید؛ شما نمی‌توانستید، درحال‌حاضر، بدون آن‌ها وجود داشته باشید. فرض کنید هفت چیز وجود دارد که شما به آن وابسته هستید. اگر این هفت چیز وجود نداشته باشند، شما نیز وجود نخواهید داشت. اکنون فرض کنید که همه‌ی آن هفت چیز برای موجودیت داشتن به چیزهای دیگر وابستگی دارند.

بدون آن‌ها، هفت چیزی که اکنون وابسته به آن هستید، وجود نخواهند داشت – و شما نیز وجود نخواهید داشت. تصور کنید که کل جهان از شما و هفت علت ایجادکننده‌ی شما تشکیل شده‌است.

اگر چیزی جز جهان در حال تغییر (چیزهای وابسته) وجود نداشته باشد، پس جهان (و شما به عنوان بخشی از آن) نمی‌توانید وجود داشته باشید. زیرا همه‌ی چیزهایی که درحال‌حاضر وجود دارند، نیازمند این هستند که موجودیت خود را از کسی هدیه بگیرند، ولی هیچ چیز قادر به دادن موجودیت به آن‌ها نیست. ولی شما وجود دارید و کسی بوده که این موجودیت را به شما هدیه دهد. بنابراین در این صورت باید چیزی علاوه بر جهانِ چیزهای وابسته” – چیزی که مانند آن‌ها وابسته نیست، وجود داشته باشد.

و اگر در آن صورت باید وجود داشته باشد، در این صورت هم باید وجود داشته باشد.

در جهان‌مان مسلما بیش از هفت چیز وجود دارد که نیازمند موجودیت (وجود داشتن) یافتن هستند (یعنی این‌که چیز دیگری باید به آن‌ها موجودیت‌شان را هدیه کند). اما این نیاز، ” با وجود داشتن بیش از هفت چیز کاهش نمی‌یابد. همان‌طور که چیزهای بیش‌تر و بیش‌تری را تصور می‌کنیم – حتی تعداد بی‌شماری از چیزها، در صورت امکان – به سادگی مجموعه‌ای از موجوداتی که نیاز دارند را گسترش می‌دهیم. و این نیاز به موجودیت یافتن یا وجود داشتن، نمی‌تواند از داخل مجموعه‌ی تصور شده، تامین شود. اما بدیهی است که این نیاز برآورده شده‌است، زیرا موجودات احتمالی وجود دارند. بنابراین یک منبع هستی وجود دارد که جهان مادی ما به آن وابسته است.

اثبات وجود خدا ۳:

برهان زمان و احتمال

۱. ما به چیزهای دور و برمان که به وجود می‌آیند و از بین می‌روند، توجه می‌کنیم. به عنوان مثال، یک درخت از یک ساقه‌ی کوچک رشد می‌کند، گل‌های زیبایی می‌آورد، و سپس خشک می‌شود و می‌میرد.

۲. آن‌چه به وجود می‌آید و از بین می‌رود، مجبور نیست که وجود داشته باشد؛ وجود نداشتن یک احتمال واقعی است.

۳. فرض کنید که هیچ چیز نباید وجود داشته باشد؛ یعنی وجود نداشتن یک احتمال واقعی برای همه چیز است.

۴. پس درحال‌حاضر هیچ چیزی وجود ندارد. چرا که

۵. اگر جهان موجودیت یافتن را آغاز کند، پس همه‌ی موجودات باید منشاء خود را در لحظاتی از گذشته ردیابی کنند که قبل از آن– به معنای واقعی کلمه- هیچ چیز وجود نداشته‌است. ولی

۶. از هیچ چیز، هیچ چیزی به وجود نمی‌آید. بنابراین

۷. جهان نمی‌توانسته شروع شود.

۸. فرض کنید که جهان هرگز شروع نشده‌است. پس، برای مدت زمان لایتناهی تاریخ کیهانی، تمام موجودات احتمال وجود نداشتن (موجودیت نیافتن) را داشته‌اند. ولی

۹. اگر در یک زمان لایتنهایی، این احتمال هرگز شناخته نشده باشد، پس نمی‌توانسته یک احتمال واقعی باشد. بنابراین

۱۰. باید چیزی وجود داشته باشد که مجبور است وجود داشته باشد، که وجود نداشتن و موجودیت نیافتن برایش غیرممکن باشد. این نوع موجود، ضروری نامیده می‌شود.

۱۱. این ضرورت یا متعلق به چیزی در خود است یا از دیگری مشتق می‌شود. اگر از موجود دیگری مشتق شود، در نهایت باید یک موجود وجود داشته باشد که ضرورت‌اش مشتق نشده‌است، یعنی یک موجود کاملا ضروری.

۱۲. این موجود کاملا ضروری خداست.

سوال ۱: حتی اگر در حقیقت تمام طول روز را در خانه باشید، باز هم احتمال از خانه بیرون‌رفتن‌تان وجود دارد. خوب پس چرا این احتمال غیرممکن به نظر می‌رسد که جهان به بقای خود ادامه دهد، حتی با وجود این‌که احتمال دارد از عرصه‌ی وجودی خارج شود؟

پاسخ: این دو مورد واقعا موازی نیستند. خارج شدن از خانه‌ در یک روز خاص چیزی است که به انتخاب و اراده‌ی خودتان بستگی دارد. اما اگر عدم وجود یک امکان واقعی برای شما باشد، پس شما موجودی هستید که نمی‌تواند برای همیشه ماندنی باشد. به عبارت دیگر، احتمال عدم وجود باید بخشی ذاتی و درونی از سرشت شما باشد، یک ویژگی ضروری. و اگر همه چیز مانند این باشد، پس چگونه چیزها می‌توانند بعد از گذشت زمان نامحدود، وجود داشته باشند؟

چرا که یک زمان بی‌نهایت برای همیشه طول می‌کشد. بنابراین یک موجود باید آن‌چه را که می‌گیرد خودش هم داشته باشد تا برای همیشه بماند، یعنی برای یک مدت زمان نامحدود باقی بماند. بنابراین در قلمرو موجودیت داشتن باید چیزی وجود داشته باشد که احتمال از دست دادن موجودیت را نداشته باشد. و این نوع موجود، چنان-چه آکویناس می‌گوید، ضروری” نامیده می‌شود.

اثبات وجود خدا ۴:

برهان درجات تکامل

ما متوجه چیزهای اطرافمان که به شیوه‌های مختلفی تفاوت دارند، هستیم. برای مثال، سایه‌ای از یک رنگ می‌تواند روشن‌تر یا تیره‌تر از سایه رنگ دیگری باشد، یک پای سیب تازه پخته‌شده داغ‌تر است از پای سیبی که یک ساعت قبل از فر بیرون آمده‌است. زندگی شخصی که به دیگران عشق می‌دهد و از آن‌ها عشق می‌گیرد، بهتر از زندگی کسی است که سر و کاری با عشق ندارد.

بنابراین ما بعضی چیزها را بر اساس بیش‌ترین و کم‌ترین چینش می‌کنیم. و وقتی این چینش را انجام میدهیم، طبیعتا آن‌ها را بر مقیاس ‘نزدیک به بیش‌ترین و کم‌ترین’ قرار میدهیم. به عنوان مثال، برداشت ما از روشن‌تر این است که به شفافیت سفید خالص نزدیک می‌شود، و تیره‌تر یعنی نزدیک شدن به مات بودن طیف سیاه. این بدان معنی است که ما آن‌ها را در فاصله‌های” مختلف از بیش‌ترینه‌ها و به عنوان دارنده‌ی ( به میزان”بیش‌تر” یا کم‌تر”) آن‌چه که بیش‌ترینه‌ها به طور کامل دارند، در نظر می‌گیریم.

گاهی اوقات، این فاصله در واقع فاصله‌ای حقیقی است از نهایتی که، تمام تفاوت بین بیش‌تر” و کم‌تر” را می‌سازد. به عنوان مثال، چیزها بسته به دوری و نزدیکی‌شان به منبع گرما داغ‌تر یا خنک‌تر هستند. این منبع، گرما را کم‌تر یا بیش‌تر به آن‌ها انتقال می‌دهد. این بدان معنی است که میزان گرمائی که در اختیار آن‌ها قرار دارد، ناشی از یک منبع خارج از آن‌ها است.

حالا وقتی که ما درباره‌ی خوب بودن چیزها فکر می‌کنیم، بخشی از منظور ما، به آن چه آن‌ها به سادگی به عنوان یک موجود هستند، مربوط است.

به عنوان مثال، ما معتقدیم که یک روش نسبتا پایدار و دائمی وجود داشتن بهتر از روشی سریع و مبهم است. چرا؟ زیرا ما در سطحی عمیق (اما نه همیشه آگاهانه) متوجه هستیم که هستی منبع و شرط تمام ارزش‌ها است؛ در نهایت، بودن بهتر از نبودن است.

و بنابراین ما برتری ذاتی همه‌ی شیوه‌هایی را که احتمالات را گسترش می‌دهند، ما را از بند محدودیت‌های مادی آزاد می‌کنند و به ما اجازه می‌دهند که در موجودیت چیزهای دیگر سهم داشته باشیم، آن‌ها را توانمند کنیم و توسط آن‌ها توانمند شویم، تشخیص می‌دهیم.

به عبارت دیگر، همه‌ی ما متوجه هستیم که موجود هوشمند بهتر از موجود غیر هوشمند است؛ موجودی که قادر است عشق بدهد و عشق بگیرد بهتر است از موجودی است که نمی‌تواند با عشق سر و کاری داشته باشد؛ این‌که روش زندگی ما بهتر، غنی‌تر و کامل‌تر از یک سنگ، یک گل، کرم خاکی، یک مورچه یا حتی یک خوک آبی است.

اما اگر این درجه‌ی کمال مربوط به موحودیت داشتن است و موجودیت داشتن در مخلوقات محدود رخ بدهد، پس باید یک بهترین”، یک منبع و استاندارد واقعی از همه‌ی کمال‌هایی که می‌دانیم به ما به عنوان موجودات تعلق دارد، وجود داشته باشد.

– این موجودیت مطلقا کامل – هستیِ تمام موجودات”، کمال تمام کمال‌ها” – خداوند است.

سوال ۱: این استدلال یک”بهترِ” حقیقی را فرض می‌کند. اما آیا همه‌ی قضاوت‌های ما در رابطه با ارزش مقایسه‌ای، صرفا ذهنی نیستند؟

پاسخ: این سوال خودش به خودش پاسخ می‌دهد. چرا که پرسشگر نمی‌توانسته این سوال را بپرسد، مگر این‌که با خودش فکر کرده باشد که پرسیدن سوال واقعا بهتر از نپرسیدن آن است، و واقعا پیدا کردن جواب درست بهتر از پیدا نکردن پاسخ است. شما می‌توانید بر اساس سوبژکتیویسم (ذهنیت‌گرایی) صحبت کنید، اما نمی‌توانید آن را زندگی کنید.

اثبات وجود خدا ۵:

برهان نظم

این نوع استدلال از جاذبه‌ی دائمی و گسترده‌ای برخوردار است. تقریبا همه می‌پذیرند که فکر کردن به نظم و زیبایی طبیعت چیزی را در عمق وجود ما قلقلک می‌دهد. اما آیا این نظم و زیبایی محصول طراحی هوشمندانه و هدفی آگاهانه هستند؟ برای تئیست‌ها (خداباورها) پاسخ مثبت است. برهان نظم، می‌کوشد از این پاسخ دفاع کند، و نشان دهد که چرا این پاسخ معقول‌ترین پاسخ است. این برهان به اندازه‌ی تجربیات فراوانی که در آن‌ها ریشه دارد متنوع فرموله شده‌است. در ادامه بینش اصلی یا مرکزی برهان نظم را می‌بینید:

۱. جهان میزان سرسام‌آوری از قابلیت فهم را به نمایش می‌گذارد، هم در چیزهایی که مشاهده می‌کنیم، و هم در چگونگی ارتباط برقرار کردن این چیزها با چیزهای دیگری خارج از خود. یعنی: شیوه‌ای که آن‌ها وجود دارند و با هم در صلح و صفا زندگی می‌کنند، نظم زیبا و پیچیده‌ای را نشان می‌دهد که می‌تواند حتی بی‌دقت‌ترین مشاهده‌کننده را از حیرت و شگفتی لبریز کند. ذاتا برای بسیاری از موجودات مختلف طبیعی است که با یکدیگر کار می‌کنند تا یک نتیجه‌ی با ارزش را تولید کنند، مثلا ارگان‌های موجود در بدن برای زندگی و سلامت ما کار می‌کنند. (برهان ۸ را نگاه کنید.)

۲. این نظم قابل درک، محصول شانس یا طراحی هوشمندانه است.

۳. شانس نقشی ندارد.

۴. از این رو جهان محصول طراحی هوشمندانه است.

۵. طراحی فقط از یک ذهن، یک طراح شکل می‌گیرد.

۶. بنابراین جهان محصول یک طراح هوشمند است.

نخستین قاعده قطعا درست است – حتی کسانی که نسبت به این برهان مقاوم هستند، آن را پذیرفته‌اند.

کسی که نپذیرد تقریبا کندذهن است. یک تک مولکول پروتئین از نظم فوق‌العاده‌ای برخوردار است؛ یک تک سلول حتی نظم بیش‌تری دارد؛ و نظم یک ارگانی مانند چشم فوق‌العاده بیش‌تر است، ارگانی که در آن اجزای منظمِ یک پیچیدگی عظیم و ظریف با اجزای بی‌شمار دیگری برای رسیدن به یک هدف خاص کار می‌کنند. حتی عناصر شیمیایی با عناصر دیگر به روش‌های خاص و تحت شرایط خاص و منظمی ترکیب می‌شوند. اختلال ظاهری مشکلی است ناشی از فراگیر بودن نظم و ترتیب در جهان. بنابراین فرضیه اول تایید می‌شود.

اگر تمام این نظم به هیچ وجه محصول طراحی هوشمندانه نیست، پس جریان چیست؟ بدیهی است که این نظم فقط اتفاقی روی داده-است.” چیزها همگی به صورت تصادفی” این‌گونه هستند. از سویی دیگر، اگر تمام این نظم و ترتیب محصول نیروهای نابینا و بدون هدف نیست، پس از نوعی هدف حاصل شده است. این هدف تنها می‌تواند یک طراحی هوشمندانه باشد. بنابراین فرض دوم هم به اعتبار خود باقیست.

البته این فرض سوم است که اهمیت زیادی دارد. در نهایت، غیرمومنان به ما می‌گویند، این‌گونه بودن جهان تماما اتفاقی است و هیچ طراحی خاصی صورت نگرفته‌است. وجود چنین نظمی اتفاقی است و بار اثبات آن روی دوش مؤمنان است که باید نشان دهند چرا وجود چنین نظمی با تصادف صرف امکان‌پذیر نیست.

اما چنین چیزی کمی قهقرایی به نظر می‌رسد. مطمئنا این وظیفه‌ی غیر مومنان است که جایگزینی برای طراحی ارائه کنند. و شانس” واقعا معتبر نیست. زیرا ما شانس را فقط می‌توانیم در پیش‌زمینه‌ای از نظم درک کنیم. گفتن این‌که چیزی به صورت تصادفی” اتفاق افتاده است مانند این است که بگوییم آن‌طوری که انتظارش را داشتیم رخ نداد یا طوری رخ داد که انتظارش را نداشتیم. اما انتظار بدون نظم غیر ممکن است. اگر نظم را کنار بگذارید و درباره‌ی شانس تنها به عنوان یک منبع نهایی صحبت کنید، در واقع تنها پیش‌زمینه‌ای را که به ما امکان می‌دهد به طور معنی‌دار از شانس صحبت کنیم، کنار می‌گذارید.

به جای فکر کردن در مورد شانس در پیش‌زمینه‌ای از نظم، دعوت شده‌ایم که درباره‌ی نظم (نظم پیچیده و همه جا حاضر) در برابر یک پیش‌زمینه‌ی تصادفی و بی‌هدف از شانس فکر کنیم. صادقانه بگویم چنین چیزی باورکردنی نیست. بنابراین، منطق سوم این است که فرضیه‌ی سوم را تصدیق کنیم، نه شانس را، و بنابراین نتیجه را تأیید می‌کنیم که این جهان محصول یک طراحی هوشمندانه است.

سوال ۱: آیا تئوری تکامل داروین به ما نشان نداده‌است که چگونه ممکن است تمام نظم موجود در جهان به صورت تصادفی ایجاد شده باشد؟

پاسخ: ابدا! اگر نظریه‌ی داروین چیزی را نشان داده باشد، به طور کلی، آن چیز این است که چه‌طور گونه‌ها ممکن است از گونه‌های دیگر در اثر جهش تصادفی ایجاد شوند؛ و چگونه انتخاب طبیعی (- سازگاری برخی از گونه‌ها برای زنده ماندن و دوام آوردن در محیط زیست خود) می‌تواند سبب بقای این گونه‌ها شده باشد.

به هیچ وجه چنین چیزی نظم همه جا حاضر و هوشمندی طبیعت را توجیه نمی‌کند (نمی‌تواند توجیه کند). در واقع، این فرآیند فرض را بر نظم قرار می‌دهد. عبارت مشهوری هست که می‌گوید: بقای سالم‌ترین گونه‌ها، به وجود آمدن گونه‌ی سالم را پیش‌انگاشت می‌کند.” اگر داروینیان مایل هستند نظریه‌ی صرفا بیولوژیکی خود را ملاک قرار بدهند و معتقد باشند که تمام نظم وسیع در جهان اطراف ما نتیجه‌ی تغییرات تصادفی است، پس آن‌ها چیزی را می‌گویند که هیچ مدرک تجربی آن را تایید نمی‌کند؛ هیچ علم تجربی نمی‌تواند آن را ثابت کند؛ و این‌که در واقع فراتر از باور است.

سوال ۲: شاید تنها در این نقطه از جهان است که نظم یافت می‌شود. شاید نقاط ناشناخته‌ی دیگری وجود داشته باشد که پر از هرج و مرج هستند – یا شاید جهان روزی در آینده پر از هرج و مرج شود. در این صورت برهان نظم به کجا می‌رسد؟

پاسخ: مومنان و غیر مؤمنان هر دو جهان یکسانی را تجربه می‌کنند. این همان جهانی است که یا طراحی شده است یا نه. و جهانِ تجارب مشترک ما، دنیایی است از نظمی فراگیر و قابل فهم. این واقعیتی است که باید با آن مواجه شویم. پیش از آن‌که درباره‌ی آن‌چه که در آینده رخ خواهد داد یا آن‌چه در جای دیگر درحال‌حاضر وجود دارد، حدس‌هایی بزنیم، باید با آن‌چه که هست، صادقانه برخورد کنیم. ما باید با عزمی راسخ میزان نظم و فهم‌پذیری آن را به رسمیت بشناسیم. سپس می‌توانیم از خودمان بپرسیم: آیا قابل باور است که ما در جزیره‌ی کوچکی از نظم که توسط یک دریای گسترده‌ای از هرج و مرج محصور شده، دریایی که ممکن است روزی به دنیای ما هم نفوذ کند، ست داریم؟

فقط این را در نظر داشته باشید که چه‌طور در دهه‌های گذشته، در محدوده‌ی دانش خودمان تغییر کرده‌ایم.

ما چشم‌اندازمان را فراتر از این سیاره و دور از عناصری که آن را تشکیل می‌دهند، برده‌ایم. و این گسترش افق‌های ما چه چیزی را آشکار کرده‌است؟ همیشه یک چیز یکسان را آشکار کرده‌است: بیش‌تر (و نه کم‌تر) قابل فهم بودن را؛ نظمی پیچیده‌تر و ظریف‌تر را. نه تنها هیچ دلیلی برای باور کردن وجود هرج و مرج اطراف وجود ندارد، بلکه دلایلی هم مبنی عدم باور این موضوع وجود دارد. این امر در قاموس تجربه‌ای که همه‌ی ما (خواه معتقد و خواهد غیر معتقد) در آن سهیم هستیم، پدیدار می‌شود.

چیزی شبیه به همین را می‌توانیم در مورد آینده بگوییم. ما می‌دانیم چیزها در جهان چگونه عمل کرده‌اند و چگونه عمل می‌کنند. و بنابراین، تا زمانی که ما دلایلی برای فکر کردن به شیوه‌ی دیگری داشته باشیم، هر دلیلی که برای باور آن وجود داشته باشد در مسیر صحیح حرکتش ادامه خواهد یافت. هیچ گمانه‌زنی و گمانی نمی‌تواند چیزی را که ما می‌دانیم باطل یا بی‌ارزش کند.

و به هر روی این سوال از ما می‌خواهد دقیقا چه نوع هرج و مرجی را تصور کنیم؟ این‌که معلول بر علت مقدم است؟ این‌که قانون تناقض وجود ندارد؟ این‌که برای موجودیت یافتن، نیازی به چیزی نیست؟ این ایده‌ها کاملا نامفهوم هستند اگر ما در مورد آن‌ها فکر کنیم، تنها با این هدف است که آ‌‌ن‌ها را غیرممکن بدانیم. آیا ما می

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها